● هیچی بدتر از این نیست که نتونی از دم دستشویی تکون بخوری !
فقط هم وقت داری که همین دو جمله رو تایپ کنی !

اونیکه یه کم O R S گرفته و رو به موته : سعیده






........................................................................................



● دیروز سالگرد پدر اویس بود ... رفتیم بهشت زهرا .
رفتیم سر قبر یه شهیدی به اسم پلارک ...
برام عجیب بود که چرا انقدر همه میان سر مزارش، رفتیم اونجا چند تا خانم اونجا بودن ( که البته زیاد هم از دیدن من خوششون نیومد !) برام جالب بود که برای این آدم نذر میکنن ... میگن خاک قبرش بوی عطر میده . خانمها اونجا چفیه هاشونو می مالیدن به زمین و بو میکردن . یکیشون گفت خدا کنه بوش حالا حالاها بمونه ... خیلی کنجکاو شدم وقتی رفتن، دستمونو کشیدیم به زمین ببینیم واقعاً بو میده ؟ اما من هیچ بویی حس نکردم .
چهره عجیبی داشت . کم سن و پاک ... مزارهای کناریش مال چندتا شهید گمنام بود . بعد به اویس گفتم کی میدونه کی از کی مقرب تره؟ کی می دونه یا کی چک کرده ببینه مزار کدوم شهید گمنام بوی عطر میده یا نمیده ؟...
وقتی از اونجا رد میشدم فقط دلم گرفت . همین . فقط دلم می خواست یه چیز بدونم که این شهدا اگه قرار باشه سر از خاک در بیارن و اوضاع رو ببینن ، چندتاشون می خوان که دوباره برگردن زیر خاک یا چندتاشون دلشون می خواد بمونن و اوضاع رو بر وفق مراد میبینن ؟

اونیکه دلش گرفته به خاطر اونهمه آرزوهای به زیر خاک رفته که شاید هیچوقت هم هیچکدومش متحقق نشده : سعیده






........................................................................................

Home