● من چیزی برای نوشتن ندارم ...
ماندانا میگه چرا زود به زود آپدیت نمیکنی ...
مسئله اینجاست که بلاگ نویسی یکی از تفریحات منه ، همه زندگیم نیست ...اصلاً حوصله ندارم که هر روز وقت و انرژی براش بذارم... راستش نمی تونم مثل بعضی ها از احساسات درونیم راحت بنویسم . ترجیح میدم احساساتم و مسائل شخصی ام برای خودم بمونه . از مسائل سیاسی و مشکلات اجتماعی هم چی بگم ؟ وقتی همه میدونن و می دونم که میشه تکرار مکررات...
از درگیریهای درونی هم چی بگم وقتی میدونم که خیلی از جوونای مثل خودم هم باهاشون درگیرن ...
به نظر من تو این زمان که همه آشنایی کافی با همه جور بی عدالتی و پوچی و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و هزار کوفت و زهرمار دیگه داریم ، نوشتن مجدد اینها ظلمه . اگه یه لحظه بتونی یه نفرو شاد کنی و همه اینا رو از ذهنش پاک کنی و بهش انرژی بدی هنر کردی ، نه اینکه بخوای بهش یاد آوری کنی ...


اونیکه خسته است و یه کم نگران ... داره یه چیزی رو امتحان میکنه که اگه در موردش به نتیجه نرسه شاید همه کتابهایی که در مورد انرژیهای معنوی و درونی و اینا رو خونده آتیش بزنه ( حتی شاید همه آدمهایی که در این مورد راهنمایی ام کردن !! ) : سعیده






........................................................................................

Home