● قبل از ماجرا :
من نمیام ( اینو با لحن جیغانه بخونین ! ) .... ای بابا حوری جان بیا ببین خوش میگذره ( این لحن مهربونانه منه ! )
بعد از ماجرا :
حوری بسه ( این با لحن نیمه ملتمسانه و کمی عربده گونه من ! ) ..... نمی خواااام بازم بمونیم ( اینم لحن خبیثانه حوری ! )

اول مثل وحشیا پریدیم تو ترن هوایی .... هنوز حالم جا نیومده بود ه دیدم تو سورتمه دارم می چرخم !!! حالم داشت جا میومد که دوباره بردنم تو ترن هوایی !! کم کم داشتم خوب میشدم که از جیغ و داد یه مشت آدم بی فرهنگ ! به خودم اومدم دیدم تو یه وسیله عجیب غریب داریم پرت و پلا میشیم ! جالبی موضوع اینجا بود که من به همه اصرار کردم بریم ، همه هم با اکراه قبول کردن ! اما ماشااله مگه دیگه میشد جمعشون کرد؟! آخر سر دیگه من بودم که می گفتم دیگه بسه تورو خدا بریم .... همه با نیش باز میگفتن باز هم بیایم ! چه حالی داد!!!

اونیکه یه کم از دل و قلوه اش هنوز تو حلقش جا مونده : سعیده






........................................................................................



● کس نمیداند ز من جز اندکی
وز هزاران جرم و بد فعلی یکی
من همی آن دانم آن ستار من
جرمها و زشتی کردار من
هرچه کردم جمله نا کرده گرفت
طاعت ناورده آورده گرفت
نام من در نامه پاکان نوشت
دوزخی بودم ببخشیدم بهشت
عفو کردن جملگی جرم و گناه
شد سفید آن نامه و روی سیاه
آه کردم، چون رسن شد آه من
گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فربه و عریون شدم
در بن چاهی همی بودم نگون
در دو عالم هم نمی گنجم کنون
آفرینها بر تو بادا ای خدا !
ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سر هر موی من گردد زبان
شکرهای تو نیاید در بیان


چقدر لذت بخشه اینکه حس کنی تو دستهای مهربون خدایی و جات امن امنه ...
اونیکه از ته دلش اینو به خدای مهربونش تقدیم میکنه و لبخند اونو به وضوح می بینه : سعیده






........................................................................................



● چند روزه همش احساس میکنم از خودم دورم . احساسات معنوی ام
کم شده اما عجیبه که بر خلاف همیشه اینبار خیلی آرومم.
ببینم اگه یکی بخواد لبخند خداشو ببینه باید چیکار کنه؟

اونیکه چشماش زنگار گرفته و خوب نمی تونه لبخند خداشو ببینه : سعیده







........................................................................................

Home